مریم سهرابی، دكتر سید محسن شاه طاهری،
دوره ۵، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۷۹ )
چکیده
چکیده
آپاپتوز یک شکل منفرد از مرگ سلولی است که از دو دهه قبل اهمیت آن در نمو جنینی و پاسخهای ایمنی نرمال و پاتوژنز سرطان بیشتر مشخص گردیده است و مانند تکثیر سلول، فاکتوری تعیین کننده در عملکرد اغلب سلولها از جمله سلولهای استخوانی است. اما به این دلیل که استخوان بافتی کلسیفیه است و تعداد کمی سلول دارد، مسلما" مطالعه آن از سایر بافتها مشکل تر می باشد. برای بررسی آپاپتوز در سلولهای استخوانی چند روش بکار میرود که عبارتنـد از: ژل الکتروفورز، میکروسکوپ الکترونی، میکروسکوپ نـوری، نشـاندار کردن قطعه انتهایی، تکنیک های فلورسنس و نشان داد فسفا تیدیل سرین. همچنین این روش ها مسیرهای درگیر در آپاپتوز را نیز آشکار میسازند.
این روشهای جدید باعث افزایش آگاهیهای ما در مورد مکانیسم اثر داروهایی که در حال حاضر برای درمان بیماریهای استخوانی بکار میروند شده است و احتمالا" منجر به تولید داروهای جدید جهت افزایش یا حفظ توده استخوانی از طریق القا یا مهار آپاپتوز در سلولهای استخوانی خواهند شد.
دكتر سیامک درخشان، رضا صالحی، ناصر رشادمنش،
دوره ۱۱، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۵ )
چکیده
زمینه و هدف: زنان یائسه مهمترین جمعیت در معرض خطر پوکی استخوان اولیه هستند. این مطالعه شیوع پوکی استخوان و عوامل مرتبط با آن در زنان یائسه ارجاع داده شده به تنها مرکز سنجش تراکم استخوان در استان کردستان را بررسی مینماید.
روش بررسی: این مطالعه یک بررسی توصیفی- تحلیلی بود. جامعه مورد مطالعه کلیه زنان یائسه بدون سابقه قبلی پوکی استخوان بودند که جهت سنجش تراکم استخوان به مرکز دانستیومتری کردستان در سالهای ۱۳۸۲ و ۱۳۸۳ ارجاع داده شده بودند. روش نمونهگیری بصورت سرشماری ( بعد از حذف موارد پوکی استخوان ثانویه) و حجم نمونه ۳۰۵ نفر بود. اطلاعات از پرسشنامهای که به روش مصاحبه حضوری از مراجعین به این مرکز تهیه شده بود استخراج گردیدند. از کلیه بیماران دانستیومتری بروش (DXA) در دو ناحیه گردن استخوان ران و مهرههای دوم تا چهارم کمری بعمل آمد. نتایج بر اساس مقیاس T ( T-score) مشخص شدند و تشخیص استئوپوروز بر اساس معیارهای WHO (۵/۲-T-score<) داده شد. کلیه دادهها در نرم افزار SPSS وارد شد و با روشهای آمار توصیفی و تحلیلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: متوسط سن زنان یائسه مورد بررسی ۶/۷±۷/۵۷ سال، متوسط وزن آنها ۴/۱۰±۴/۶۵ کیلوگرم و متوسط مدت یائسگی آنها ۳/۸±۱۰ سال بود. متوسط مقیاس T درگردن استخوان ران و مهرههای کمری بترتیب ۱۸/۱±۸۳/۱- و ۰۱/۱±۵۷/۱- بود. شیوع کلی استئوپوروز و استئوپنی بترتیب ۴/۳۴ درصد و ۸/۶۹ درصد بود. فقط ۸/۱۴ درصد از افراد مورد مطالعه تراکم استخوان طبیعی داشتند. سن و مدت یائسگی هر دو با تراکم استخوان رابطه خطی داشتند. پوکی استخوان با سن، مدت یائسگی، وزن، مصرف مواد غذایی حاوی کلسیم و فعالیت فیزیکی، رابطه معنیداری داشت (۰۰۱/۰p<). داشتن سابقه شکستگی قبلی نیز با شیوع پوکی استخوان در گردن استخوان ران رابطهای معنیدار داشت (۰۰۱/۰p<).
نتیجهگیری: پوکی استخوان در زنان یائسه مورد بررسی شایع بود بطوری که شیوع آن در این بررسی تقریباً مشابه با اکثر کشورهای رو به توسعه ولی شایعتر از کشورهای پیشرفته بود. توصیه میشود با تشویق به مصرف بیشتر لبنیات، داشتن فعالیت فیزیکی و تجویز داروهای مناسب در جهت کاهش شیوع این بیماری و عوارض آن اقدامات جدیتری انجام شود.
وصول مقاله: ۳۰/۲/۸۵ اصلاح نهایی: ۸/۶/۸۵ پذیرش مقاله: ۱۹/۶/۸۵
دكتر سید محمود طباطبایی، دكتر میر رضا بخیرنیا، دكتر علیرضا عبدالله شمشیر ساز، دكتر باقر لاریجانی، دكتر مسعود کیمیاگر، دكتر سید مرتضی طباطبایی فر،
دوره ۱۱، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۵ )
چکیده
زمینه و هدف: مطالعات اخیر نشاندهنده نقش عناصر کمیاب در متابولیسم استخوان میباشد. این مطالعه وضعیت روی سرم و ارتباط آن را با اختلالات تراکم استخوان (BMD) در بیماران تالاسمی بررسی مینماید.
روش بررسی: در ۱۳۱ بیمار مبتلا به β تالاسمی که وابسته به تزریق خون بودند و تمام این بیماران در محدوده سنی
۲۰-۱۰ سال قرار داشتند، سطح سرمی روی با روش (F-AAS) Flame -Atomic Absorption SPectrophotometry اندازهگیری شد. BMD در مهرههای کمری (L۱-L۴) و گردن استخوان ران توسط روش DEXA اندازهگیری شد. میزان دریافت روی از راه تغذیه، همراه با میزان مصرف کلسیم روزانه توسط پرسشنامههای بسامد غذایی ارزیابی شدند و تاریخچه درمان بیماری و دادههای دموگرافیک نیز بدست آمد.
یافتهها: کمبود میزان روی سرم در ۸/۸۴ % از بیماران دیده شد که از بین این افراد، در ۷/۴۴% آنها میزان روی سرم به طور چشمگیری کاهش یافته بود. همچنین ۷/۶۸% از افراد در ناحیه کمری (L۱-L۴) و ۶/۱۷% از افراد در ناحیه گردن ران BMD زیر SD۲- داشتند. در دخترانی که سطح سرمی روی به شدت کاهش یافته بود در مقایسه با سایر دختران Z Score ناحیه کمری (L۱-L۴) پائینتر بود (۲۶/۳- در مقایسه با ۵۴/۲-). در دختران با BMD Z Score زیر ۲- در ناحیه گردن فمور سطح سرمی روی به طور چشمگیری نسبت به سایر دختران از g/dl ۴/۱۶ پائینتر بود.
نتیجهگیری: میزان پائین روی سرم همراه با سطح بسیار پایین دریافت روزانه آن، این مساله را حائز اهمیت میکند که وضع تغذیه بیماران تالاسمیک باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
وصول مقاله: ۱۴/۴/۸۵ اصلاح نهایی: ۲۰/۶/۸۵ پذیرش مقا له: ۲۵/۶/۸۵
دكتر محمدرضا باغبان اسلامی نژاد، آق بی بی نیک محضر، عباس پیریایی،
دوره ۱۲، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۸۶ )
چکیده
زمینه و هدف: هدف مطالعه حاضر، جداسازی سلولهای بنیادی مزانشیمی از مغز استخوان سگ، تمایز آنها به استخوان در محیط کشت و مطالعه ساختار استخوان حاصل از تمایز است.
روش بررسی: سلولهای فیبروبلاستی مزانشیمی از مغز استخوان سگ استخراج و به مدت ۳ هفته در معرض محیط استئوژنیک بر روی Cover slip کشت داده شد و در پایان این مدت، استخوان حاصل از تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی، با بهرهگیری از میکروسکوپ نوری و الکترونی، از لحاظ ساختار مورد بررسی قرار گرفت. در مطالعه حاضر، سلولهای جدا شده به چربی نیز تمایز داده شدند.
یافتهها: سلولهای بنیادی مزانشیمی کشت شده بر سطح Cover slip در حین تمایز، تعداد زیادی ندول سلولی تشکیل دادند. بر اساس تصاویر میکروسکوپ نوری، ندولها از لحاظ ساختار هیستولوژیک از چند لایه سلول و ماتریکس فراوان تشکیل شده بودند. در تصاویر میکروسکوپ الکترونی گذاره، سلولها عمدتاً مرفولوژی دوکی شبه استئوسیتی داشتند و ماتریکس حاوی مقدار زیادی رشته کلاژن تیپ Iبا Striation کاملاً واضح بود که در لابلای سلولها به صورت دستجات عمود بر هم واقع بودند.
نتیجهگیری: میتوان گفت؛ استخوان حاصل از تمایز آزمایشگاهی سلولهای بنیادی مزانشیمی از لحاظ ساختار هیستولوژیک به ویژه نحوه آرایش رشتههای کلاژن، شباهت به استخوان لامینار دارد.
کلید واژهها: سلول بنیادی مزانشیمی سگی، تمایز به استخوان، فرا ساختار استخوان.
وصول مقاله: ۸/۱۲/۸۵ اصلاح نهایی: ۱/۵/۸۶ پذیرش مقاله: ۱۹/۶/۸۶
دكتر کمال سید فروتن، دكتر حمید اصطهباناتی، دكتر محمد جواد فاطمی، دكتر فاطمه رجبی،
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۸۷ )
چکیده
چکیده
زمینه و هدف : این مطالعه بمنظور بررسی نتایج طویل کردن استخوان با روش کشش کال استخوانی در انگشتان بعلت تروما آمپوته شده ویا استخوانهای فالانکس و متاتارس و متاکارپ که بطور مادرزادی کوتاه هستند انجام شده است. در این مطالعه طراحی جدیدی از دستگاه الیزارف برای کشش کال استخوانی مورد استفاده قرار گرفت.
روش بررسی : ۴۶ بیمار (۲۰ زن و ۲۶ مرد) با کوتاهی استخوان در دست و یا پا، تحت درمان با این روش قرار گرفتند. (میانگین سنی ۱۷ سال از ۴ تا ۲۳ سال)، ۶۷% از بیماران ما بعلت آمپوتاسیون تروماتیک دچار کوتاهی استخوان بودند. مدت پیگیری بیماران ۵۶ ماه بود.
یافتهها : میانگین طول استخوانهای فالانکس، متاکارپ یا متاتارس قبل از عمل ۳۱ میلیمتر (از ۳۵-۳۰ میلیمتر) و میانگین طول طویل شده ۱۶ میلیمتر (از ۱۵ تا ۲۷ میلیمتر) بود، یعنی بیش از ۵۰% افزایش طول ایجاد شد. میانگین مقیاس التیام healing index ratio ۵۳/۵ روز بر میلیمتر بود. پس از طویل شدن نیازی به پیوند استخوان نبود. عوارض مشاهده شده در این مطالعه شامل عفونت مجرای پین ۵/۲% و اسکارهیپرتروفیک در قسمت پشتی پا ۵/۸% و خشکی قابل برگشت در مفاصل ۵/۹% بود. عوارض عصبی ۱% و درد استخوانی ۱۲% بود.
نتیجهگیری : کشش کال استخوانی روش مؤثر و قابل اعتمادی برای طویل کردن استخوانهای فالانکس، متاکارپ و یا متاتارس کوتاه است. در این روش همچنین نیازی به بازسازی پریوست بافت استخوانی نیست. دستگاه کشنده قابل اعتماد بوده و برای کشش کال استخوانی Callotasis بسیار مؤثر است.
دكتر ناهید قطبی، دكتر مهدی عباسیان، دكتر عزت الله رحیمی،
دوره ۱۳، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۸۷ )
چکیده
خلاصه
زمینه و هدف: هیپرکلسیوری ایدیوپاتیک یک اختلال ارثی متابولیک است. این اختلال متابولیک با عوارض و پیامدهای زیادی همراه است. از جمله تأثیر هیپرکلسیوری بر کاهش تراکم استخوان میباشد. این مطالعه با هدف تعیین شیوع هیپرکلسیوری ایدیوپاتیک در کودکان دبستانی سنندج انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه یک مطالعه توصیفی- تحلیلی است که ۵۰۶ نفر از دانشآموزان ابتدائی شهر سنندج در سال ۱۳۸۴ که با روش نمونهگیری تصادفی خوشهای انتخاب شده بودند، مورد مطالعه قرار گرفتند. کسانی که نسبت Ca/Cr در نمونه ادرار صبحگاهی بیش از ۲/۰ داشتند به عنوان تست مثبت برای غربالگری در نظر گرفته شدند. ۳۲ نفر در مرحله دوم مورد آزمایش قرار گرفتند. کسانی که در ادرار ۲۴ ساعته دفع ادراری کلسیم بیش از mg/Kg ۴ داشتند به عنوان هیپرکلسیوریک در نظر گرفته شدند که شامل ۳ پسر و ۱۲ دختر بودند. دادههای گرد آوری شده وارد نرم افزار آماری SPSS win شده و با استفاده از آمار توصیفی به صورت جداول توزیع فراوانی ارائه شد. همچنین جهت تحلیل دادهها از تستهای آماری T test و X۲ استفاده شد.
یافتهها: کودکان شامل ۲۴۸ دختر و ۲۵۸ پسر بودند. آنهائیکه نسبت کلسیم به کراتینین ادرار بالاتر از ۲/۰ داشتند شامل ۳۲ نفر که شامل ۱۱ پسر و ۲۱ دختر بودند که از میان اینها ۱۵ نفر شامل ۳ پسر و ۱۲ دختر دفع کلسیم ادراری بیش از mg/Kg/day ۴ داشتند که شامل ۳ درصد کل دانشآموزان (۲/۱درصد پسران و ۸/۴درصد) دختران بودند.
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نشان داد که شیوع هیپرکلسیوری در دختران بیشتر از پسران بود. با توجه به تأثیر هیپرکلسییوری بر تراکم استخوان و رشد استخوانی که بخصوص در دختران اهمیت بیشتری دارد لازم است این موضوع در یک مطالعه جامعتر مورد بررسی قرارگیرد.
کلید واژهها: هیپرکلسیوری، سنگ ادراری، تراکم استخوان
وصول مقاله: ۲۳/۱۰/۸۶ اصلاح نهایی: ۲۹/۳/۸۷ پذیرش مقاله: ۱۵/۴/۸۷
محمد عبدی، دكتر نسرین شیخ، دكتر ایرج امیری، دكتر فردین فتحی، دكتر مسعود سعیدی جم،
دوره ۱۴، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۸۸ )
چکیده
زمینه و هدف: سلولهای مزانشیمی مغز استخوان (MSCs) چند استعدادی بوده و میتوانند در شرایط مختلف به بافتهای تخصص یافتهای تمایز یابند. هدف از این مطالعه القای تمایز سلولهای بنیادی مغز استخوان موش صحرایی به سمت هپاتوسیتها توسط فاکتور رشد فیبروبلاستی پایه (bFGF) و فاکتور رشد کبدی (HGF) و انکوستاتین M (OSM) میباشد، تا اینکه بتوان از این سلولها برای تولید کبدهای مصنوعی و پیوند کبد بهره گرفت.
روش بررسی: در این تحقیق MSC ها از مغز استخوان موشهای صحرایی جدا شده و در محیط کشت سلولی DMEM-LG+۱۵%FBS کشت داده شد. این سلولها با محیط تمایزی حاوی HGF، bFGF و انکوستاتین M (OSM) به مدت ۲۴ روز تیمار شدند. بررسیهای مورفولوژیکی، بیوشیمیایی و RT-PCR برای تشخیص تمایز به سلولهای کبدی به کار گرفته شد.
یافتهها: پس از تمایز MSC ها به صورت گرد درآمده بودند، در حالیکه سلولهای تمایز نیافته ظاهری فیبروبلاستیک داشتند. تولید آلبومین، اوره و آلفا فیتو پروتئین در سلولهای تمایز یافته انجام شده بود. فعالیت آنزیمی آلکالن فسفاتاز به وسیله روشهای بیوشیمیایی مورد تائید قرار گرفت. تولید mRNA مربوط به ژنهای ویژه کبدی، CK-۱۸ و تیروزین آمینو ترانسفراز (TAT)، در سلولهای تمایز یافته توسط روش RT-PCR، پس از القاء شرایط تمایزی ثابت گردید.
نتیجهگیری: MSC های حاصل از مغز استخوان موش صحرایی قابلیت تمایز به سلولهای کبدی را در حضور HGF، bFGF و OSM و در محیط In vitro دارا هستند. سیتوکینها ممکن است نقش مهمی در تمایز MSC های موش صحرایی به سلولهای کبدی ایفا کنند. MSC های مشتق از مغز استخوان به عنوان منبع جدیدی در سلول درمانی برای درمان بیماریهای کبدی در نظر گرفته میشوند.
وصول مقاله: ۱۹/۱۰/۸۷ اصلاح نهایی: ۵/۱۲/۸۷ پذیرش مقاله: ۱۷/۱۲/۸۷
دکتر بهزاد عنایتی ، دکتر سعید رضا مهرپور ، دکتر بابک عنایتی ، دکتر مریم دبیری، دکتر طیب رمیم ،
دوره ۱۸، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۲ )
چکیده
چکیده
مقدمه: استئوپروز بدون علامت بوده و معمولاً زمانی مشخص می گردد که بیمار دچار fragility fracture گردد. این نوع شکستگی با حداقل تروما، مثلاً افتادن از حالت ایستاده، روی می دهد ومحل های متداول شکستگی عبارتند از: ستون فقرات، لگن، ساعد وپروگزیمال هومروس. هدف از انجام این مطالعه بررسی توصیفی تعداد و موارد fragility fracture و شیوع ابتلا به استئوپروز ثانویه در این افراد بود.
روش انجام کار: این مطالعه یک بررسی توصیفی - تحلیلی است که در مدت ۲ سال در بیمارانی که با تشخیص fragility fracture در بخش ارتوپدی بیمارستان شریعتی شهر تهران بستری شدند انجام گردید. معیارهای ورود به مطالعه شکستگی منفرد با اعمال نیروی اندک، سن بالای ۴۵ سال و انجام دانسیتومتری استخوانی بود. صد بیمار با شکستگی های مختلف وارد مطالعه شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات چک لیستی جهت ثبت داده ها بود که شامل اطلاعات فردی بیمار،محل شکستگی، مکانیسم ایجاد شکستگی و نتیجه دانسیتومتری استخوانی برای تایید تشخیص بود.پس از انجام دانسیتومتری استخوانی و بر اساس نتیجه آن بیمار درمان دارویی مناسب ، با مشاوره متخصص غدد دریافت نمود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار آماری SPSS ۱۷ استفاده گردید.
یافته ها: میانگین سنی بیماران ۳۸/۱۰ ± ۲۵/۷۰ سال بود و ۵۵ درصد بیماران را زنان تشکیل دادند. ۱۶ نفر سابقه شکستگی قبلی داشته و ۲ نفر از افراد مورد بررسی دارای سابقه خانوادگی شکستگی استئوپروتیک در خویشاوندان درجه یک بودند,۱۳ درصد بیماران سابقه مصرف داروهای استئوپروتیک داشتند. بر اساس مقدار T-Score بدست آمده ، بیماران به سه گروه بیشتر از (۱-) ( نرمال) ، (۱-) تا ( ۵/۲ -) (استئوپنی) و کمتر از (۵/۲ –) ( استئوپروز) تقسیم گردیدند. بیشترین فراوانی مربوط به گروه دوم (۴۸ بیمار) و سپس گروه اول ( ۴۷ بیمار) بود. تنها ۵ بیمار در گروه طبیعی قرار داشتند. ۱۴ درصد بیماران دارای Z-Score کمتر یا مساوی (۲-) بودند که از این تعداد ۱۲ نفر در گروه استئوپروتیک قرار داشتند.
نتیجه گیری. به طور کلی استفاده از پارامترهای موجود در BMD از جمله T-Scoreو Z-Score می تواند ارزش تشخیصی بالایی در تشخیص fragility fracture داشته باشد. معیار Z-Score تا حدود زیادی می تواند تعیین کننده نقش عوامل ثانویه در بروز استئوپروز باشد که این امر بیانگر ارزش این معیار در جهت درمان علل ثانویه استئوپروز و پیشگیری از شکستگی های بعدی می باشد.
کلمات کلیدی: استئوپروز ثانویه ، T-Score ، Z-Score ، fragility fracture، ارزش دانسیتومتری،استخوان
وصول مقاله :۱۸/۲/۹۱ اصلاحیه نهایی:۱۲/۶/۹۱ پذیرش:۱۸/۱/۹۲
دکتر سیامک درخشان، سیروس شهسواری،
دوره ۱۹، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۳ )
چکیده
زمینه و هدف: پرکاری غیر بالینی داخلی تیروئید یک اختلال نسبتا" شایع بویژه در مناطق کمبود ید می باشد. در مورد تاثیر این اختلال بر تراکم استخوان بویژه در زنان غیر یائسه اتفاق نظر وجود ندارد. هدف از این تحقیق بررسی تاثیر درمان خوراکی پرکاری غیر بالینی تیروئید بر تراکم استخوان زنان غیر یائسه بود.
روش بررسی: این تحقیق یک کارآزمائی بالینی تصادفی بود. ۳۰ زن غیر یائسه در محدوده سنی ۱۹ تا ۵۰ سال که برای آزمایشات تیروئید به مرکز پزشکی هسته ای کردستان مراجعه کرده و حداقل شش ماه مبتلا به پرکاری غیر بالینی داخلی تیروئید بودند انتخاب و به دو گروه مساوی و مشابه از نظر عوامل خطر پوکی استخوان تقسیم شدند. یک گروه با تجویز متی مازول خوراکی یوتیروئید شد و یکسال در این وضعیت نگهداشته شد. گروه دوم بعنوان کنترل، در طول یکسال در حالت پرکاری غیر بالینی تیروئید بدون درمان تحت نظر گرفته شد. تراکم استخوانهای گردن ران و مهرههای کمری در هر دو گروه در ابتدای بررسی و بعد از یکسال پیگیری بهروش DXA اندازه گیری شدند. یافته ها وارد نرم افزار SPSS شده و تغییرات آنها در این دو گروه با تست های آماری T test و X۲ تجزیه و تحلیل و با یکدیگر مقایسه شدند.
یافته ها: تراکم استخوان در گردن ران و مهرههای کمری در گروه تحت درمان بطور متوسط بهترتیب ۳/۱ درصد و ۹۶/۰ درصد کاهش یافته بود ولی در هیچیک از این دو ناحیه تفاوت معنا داری در تراکم استخوانها قبل و بعد از درمان دیده نشد ( مهرهها P= ۴۳۲/۰ و فمور ۲۰۹/۰=P). در گروه کنترل تراکم استخوانهای گردن ران و مهره های کمری بطور متوسط بترتیب ۱/۲ درصد و ۰/۱ درصد کاهش یافته بود که در این گروه نیز تفاوت آماری معنا داری در تراکم استخوانها بعد از گذشت یکسال دیده نشد (مهره ها ۳۶۳/۰=P و فمور۰۶۹/۰=P).
نتیجه گیری: یافته های ما نشان می دهند که در زنان غیر یائسه پر کاری غیر بالینی داخلی تیروئید در کوتاه مدت باعث کاهش تراکم استخوانها نمی شود و تجویز داروی ضد تیروئید خوراکی در این بیماران تاثیری بر تراکم استخوانها ندارد.
کلید واژه ها: پرکاری غیر بالینی تیروئید، تراکم استخوان، درمان آنتی تیروئید، زنان غیر یائسه.
وصول مقاله:۳/۱۰/۹۲ اصلاحیه نهایی:۲۲/۲/۹۳ پذیرش:۲۸/۲/۹۳
مرضیه سلیمی، دکتر علیرضا حیدرنیا، دکتر شمس الدین نیک نامی، دکتر فرهاد غریب دوست، امجد عظمی،
دوره ۲۰، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۴ )
چکیده
زمینه و هدف پوکی استخوان شایع ترین بیماری متابولیک استخوان است که به عنوان یک معضل بهداشت عمومی شناخته شده است، از هردو زن یکی و از هر پنج مرد یکی به این بیماری مبتلاست، پوکی استخوان بیماری است که سبک و شیوه زندگی نقش مهمی در میزان ابتلا به آن دارد، امروزه اعتقاد بر این است که آموزش زنان با اهمیت تر ازمردان است زیرا زنان نه تنها روی سلامت خود، بلکه اثرات ثابت ودایمی روی سلامت بقیه افراد خانواده دارند. این پژوهش باهدف بررسی تاثیر آموزش بررفتارهای پیشگیری کننده از پوکی استخوان در زنان بالای ۴۰ سال مراجعه کننده به مرکز روماتیسم ایران انجام شد.
روش بررسی: مطالعه حاضر یک مطالعه نیمه تجربی است که با روش نمونه گیری غیراحتمالی در دسترس، ۶۷ زن که واجد معیارهای ورود و خروج بودند درگروه آزمایش انتخاب شدند برنامه آموزشی با استفاده از پوستر و پمفلت طراحی شده و پاسخگویی به سئوالات شرکت کنندگان به اجرا درآمد. ابزارگرد آوری داده ها دراین مطالعه پرسشنامه بوده که قبل از مداخله و یک ماه بعد ازمداخله تکمیل شد.
نتایج: بعد از مداخله، آزمون تی زوجی درزمینه آگاهی (۰۰/۰= P)، فعالیت فیزیکی (۰۲۲/۰P=)، مصرف کلسیم (۰۰۰/۰P=) اختلاف معناداری را نشان داد. میزان مصرف کلسیم از ۳/۲۵۹±۵/۶۷۰ میلی گرم قبل از مداخله به ۲/۳۹۰±۴/۱۱۰۳میلی گرم بعد از مداخله رسید و آزمون آماری تی زوجی نیز تفاوت معناداری بین میانگین مصرف کلسیم روزانه قبل وبعد از مداخله نشان داد (۰۵/۰>P).
نتیجه گیری: برنامه آموزشی با استفاده از پوستر و پمفلت در افزایش آگاهی و رفتارهای پیشگیری کننده از پوکی استخوان تاثیر داشته است.
کلید واژه ها :آموزش، پوکی استخوان، رفتارهای پیشگیری کننده، زنان.
وصول مقاله:۱۳/۱۵/۹۳ اصلاحیه نهایی:۱۰/۳/۹۴ پذیرش:۱۲/۳/۹۴
حمید ابوطالب کدخدائیان، دکتر تقی طریحی، دکتر حمید احمدیه، دکتر حسین ضیائی اردکانی، دکتر نارسیس دفتریان، دکتر طاهر طاهری،
دوره ۲۱، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۵ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماریهای تخریبی شبکیه یکی از علل شایع نابینایی در جهان است. هدف از این مطالعه بررسی پیوند سلولهای نوروسفر مشتق از بافت مغز استخوان به فضای زیر شبکیه در مدل حیوانی (تخریب لایه رنگدانه دار شبکیه با استفاده از سدیم یدیت) بود.
روش بررسی: موشهای صحرایی آلبینو مقدار ۴۰ میلیگرم بر کیلوگرم از سدیم یدیت در فضای پشت چشم دریافت کردند و بعد از ۳۰ روز، بررسی بافتی با استفاده از هول مانت لایه رنگدانه دار و همچنین رنگآمیزی هماتوکسیلین و ائوزین انجام شد. سلولهای بنیادی مشتق از بافت مغز استخوان از استخوان فمور موشهای صحرایی استخراج و تحت تأثیر محیط تمایزی نوروسفر به سلولهای شناور نوروسفر تبدیل شد. سلولهای بهدستآمده با نشانگر هستهای BrdU نشاندار و به فضای زیر شبکیه تزریق شدند. ۷ روز بعد از تزریق، برش بافتی تهیه شد و بقا، مهاجرت و همچنین نحوه قرارگیری سلولهای تزریقشده با استفاده از ایمونوهیستوشیمی بررسی شد.
یافتهها: ۳ روز بعد از تزریق سدیم یدیت، تغییرات پاتولوژی ازجمله افزایش در نور فلوئورسنس، هایپرتروفی و چندهستهای شدن در لایه رنگدانه دار مشاهده شد و در بررسی بافتی، بههمریختگی قسمت خارجی فوتورسپتور ها و همچنین تغییرات لایه رنگدانه دار دیده شد. یافتههای ایمونوهیستوشیمی ۷ روز بعد از پیوند سلولی نشان داد که سلولهای تزریقشده توانستهاند در فضای زیر شبکیه زنده بمانند و به لایه رنگدانه دار و همچنین به لایه شبکیه مهاجرت کرده و در کنار سلولهای بافت میزبان قرارگرفتهاند.
نتیجهگیری: سلولهای بنیادی مزانشیمی به دلیل سهولت در دسترسی، منبع مناسبی برای پیوند هستند. توانایی تمایز این سلولها به رده عصبی و همچنین توانایی بقا و مهاجرت این سلولها بعد از پیوند، در مدلهای آسیب شبکیه، میتواند راهی برای درمان بیمارهای تخریبی شبکیه باشد.
کلیدواژهها: سلولهای نوروسفر، سلولهای بنیادی مغز استخوان، سدیم یدیت، تخریب ماکولا وابسته به سن
وصول مقاله:۱۴/۹/۹۴ اصلاحیه نهایی:۵/۲/۹۵ پذیرش:۷/۲/۹۵
سید پریا برزنجه، فرشته قلعه نویی، سعید میرزایی،
دوره ۲۱، شماره ۶ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده
هدف: هدف از این پژوهش، بررسی تاثیر ۱۲ ماه تمرین قدرتی در آب بر تراکم استخوان مهرههای کمری و استخوان ران زنان یائسه مبتلا به پوکی استخوان بود.
روش بررسی: بدین منظور، ۳۰ زن یائسه مبتلا به پوکی استخوان با میانگین سن ۵۰ تا ۶۵ سال، به دو گروه تجربی و کنترل تقسیم شدند. گروه تجربی، ۱۲ ماه برنامه تمرین قدرتی در آب، ۳ جلسه در هفته (دوشنبه، چهارشنبه و جمعه)، و به طور متوسط به مدت ۵۰ دقیقه را انجام دادند. چگالی سنجی استخوان از طریق جذب سنجی انرژی اشعه ایکس و به روش استاندارد در مهرههای L۲ و L۳ ستون فقرات کمری و گردن استخوان ران انجام شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمون t مستقل در سطح معنیداری ۰۵/۰≥Pانجام شد.
یافتهها: نتایج نشان داد ۱۲ ماه تمرین قدرتی در آب بر تراکم استخوان دومین و سومین مهره کمری زنان یائسه تاثیر معنیداری دارد (۰۰۰/۰=P). همچنین نتایج نشان داد ۱۲ ماه تمرین قدرتی در آب بر تراکم استخوان ران زنان یائسه تاثیر معنیداری دارد (۰۰۰/۰=P). ۱۲ ماه تمرین قدرتی در آب بر درصد نمره T دومین و سومین مهره کمری زنان یائسه تاثیر معنیداری داشت (۰۰۰/۰=P). همچنین، ۱۲ ماه تمرین قدرتی در آب بر درصد نمره T ران زنان یائسه تاثیر معنیداری دارد (۰۰۰/۰=P). نتیجهگیری: بر اساس یافته های تحقیق حاضر، احتمالا تمرین قدرتی در آب بتواند منجر به افزایش تراکم استخوانی در زنان یائسه مبتلا به پوکی استخوان گردد.
کلماتکلیدی: تمرین قدرتی، تراکم استخوان، یائسگی، پوکی استخوان
وصول مقاله:۱۵/۱/۹۵ اصلاحیه نهایی:۲۴/۳/۹۵ پذیرش:۱/۴/۹۵
دکتر لیلا زارعی، مونس مولودی تپه،
دوره ۲۲، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۶ )
چکیده
مقدمه: مصرف بالای کافئین و عوارض آن امروزه بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. کافئین مصرف شده توسط مادران حامله و شیر ده بدون هیچ گونه سدی از جفت گذشته و حتی از شیر مادر هم وارد بدن نوزاد می شود در این راستا نیز تحقیقات فراوانی بر روی اثرات کافئین بر بافت استخوانی صورت گرفته و نتایج متناقضی بدست آمده است در نتیجه برسی اثرات کافئین بر جنین ها بسیار اهمیت پیدا خواهد کرد.برای این منظور،اثر کافئین بر استخوان سازی فمور در جنین موش صحرایی مورد برسی قرار گرفت.
روش بررسی: رت های ماده از نژاد N-MRI انتخاب و بعد از حاملگی به دو گروه کنترل و تیمار با کافئین تقسیم شدند. ۸۹ جنین از گروه درمان شده با کافئین و ۸۴ جنین از گروه کنترل انتخاب شدند از هر رت مادر چهار جنین به صورت تصادفی انتخاب شد که یکی برای برسی ناهنجاری های اسکلتی ،جنین دوم برای برسی ناحیه فمور و جنین سوم و چهارم هم به ترتیب برای مطالعات هیستوپاتولوژی (رنگ آمیزی H&E و Alcianblue-Alizarin R/S)، مورفومتری و بیوشیمیایی (تخمین مواد ) ناحیه فمور انتخاب شده و نتایج حاصل با آزمون واریانس یکطرفه و تست توکی مورد بررسی قرار گرفتند.
نتایج: نتایج حاصل از این تحقیق نشان داد که وزن جنین ها، میزان استخوان سازی در فمور، غلظت املاح فسفر، روی، منیزیم و کلسیم در استخوان فمور و همچنین طول قسمت استخوانی شده و مساحت کلی فمور در گروه تیمار کاهش معنی داری را نشان داد به طوری که حتی در گروه تیمار طول استخوان فمور نیز کاهش معنی داری داشت. مساحت پریوست در برش عرضی در دوگروه مورد مطالعه حاکی از کاهش مختصر هر دو در گروه تیمار بوده و همچنین مقایسه نسبت مساحت پریوست به مساحت کل در برش عرضی حاکی از افزایش مختصر در گروه تیمار دارد که معنی دار نبود.
نتیجه گیری: با توجه به مطالعه حاضر، می توان به این نتیجه رسید که کافئین بر روی استخوان سازی اثرات زیانآوری داشته و البته عواملی همچون طول دوره، دوز و زمان مصرف بر وقوع انواع ناهنجاری ها در جنین تاثیر دارد.
کلمات کلیدی: کافئین، جنین، استخوان سازی، هیستوپاتولوژی
وصول مقاله:۱۳/۵/۹۵ اصلاحیه نهایی:۵/۱۰/۹۵ پذیرش:۵/۱۱/۹۵
مریم نظم بجنوردی،
دوره ۲۳، شماره ۴ - ( ۶-۱۳۹۷ )
چکیده
زمینه و هدف: سلول های بنیادی مغز استخوان به عنوان منبع مناسبی برای سلول درمانی و ترمیم بیماریهای نورودژنراتیو هستند. در این مطالعه تجربی سلولهای بنیادی مغز استخوان موش به سلولهای پیش ساز عصبی تمایز یافته و بهبود میلین سازی پس از پیوند آنها به موش صحرایی مدل دمیلینیشن ارزیابی شد.
روش بررسی: سلول های بنیادی مزانشیمی با روش فلاشینگ از مغز استخوان فمور رت استخراج شدند. سلول های بنیادی مزانشیمی در محیط کشت DMEM حاوی FBSکشت داده شدند. جهت القا پری کاسور شبه عصبی از القاگرهای رتینوئیک اسید و EGF و bFGF استفاده شد. مارکرهای سلول های پیش ساز عصبی یعنی NF۶۸، Nestin با روش ایمونوسیتوشیمی پس از مرحله تمایز بررسی شدند. درمرحله in vivo به منظور القا مدل دمیلینیشن گلیوتوکسین لیزولیسیتین به کورپوس کالوزوم توسط تزریق استریوتاکسیک انجام شد. یک هفته بعد پیوند سلولهای پیش ساز عصبی نشاندارشده با DiIبه صورت درجا به موش انجام شد. ارزیابی تغییرات وسعت دمیلینیشن وجایگزینی سلولهای پیوندی توسط بررسیهای هیستولوژی وایمونوهیستوشیمی حدودا ۲هفته پس از پیوند سلول انجام شد.
یافتهها: تغییرات مورفولوژیکی عصبی در گروههای تیمار قابل مشاهده بودند. بیان مارکرهای خاص عصبی NF۶۸ ، Nestin با روش ایمونوسیتوشیمی تمایز سلولهای بنیادی مغز استخوان درپایان مرحله القا تایید کرد. یافتههای هیستولوژی و ایمونوهیستوشیمی نشان دهنده کاهش معنادار وسعت دمیلیناسیون در گروه پیوند سلول نسبت به گروه کنترل بود.
نتیجه گیری: سلولهای بنیادی مغز استخوان قابلیت تمایز عصبی درشرایط کشت را با استفاده از القاگرهای عصبی دارند و باعث بهبود میلین سازی پس از پیوند به موش صحرایی مدل دمیلینیشن می شود.
حمیدرضا شتابی، امیر شفا، محمد گلپرور، کیمیا گودرزی،
دوره ۲۳، شماره ۵ - ( ۸-۱۳۹۷ )
چکیده
زمینه و هدف: کودکان با بدخیمی خونی در مدت بیماری نیاز به اقدامات تشخیصی درمانی دارند که با درد و استرس فراوان همراه میباشند. مطالعه حاضر بهمنظور بررسی و مقایسه اثربخشی پروپوفول-کتامین و سوفنتانیل-کتامین بر روی آرامبخشی و بیدردی این کودکان حین انجام پروسیجر انجام شد.
روش بررسی : در این مطالعه کار آزمایی بالینی تصادفی شده و دوسویه کور، کودکان ۶ ماه تا ۱۴ سال مبتلا به لوسمی لنفوبلاستیک حاد کاندید پونکسیون کمری یا آسپراسیون مغز استخوان مورد مطالعه قرار گرفتند. کودکان به طور تصادفی در دو گروه ۳۴ نفری دریافتکننده پروپوفول-کتامین (گروه PK) و سوفنتانیل-کتامین (گروه SK) وارد مطالعه شدند. درگروه PK پروپوفول ۱mg/kg، کتامین۰,۷mg/kg و در گروه SK سوفنتانیل ۰,۵µ/kg، کتامین ۰,۷mg/kg به آرامی تا رسیدن به سطح آرامبخشی مطلوب تزریق شد. بیماران دو گروه از لحاظ کیفیت آرامبخشی، بیدردی و تغییرات همودینامیک در حین مداخله و در ریکاوری با یکدیگر مقایسه شدند.
یافتهها: با توجه به مشخصات دموگرافیک، اختلاف معنیداری بین دو گروه مورد مطالعه وجود نداشت (۰۵/۰<P).
فراوانی نسبی سطح آرامبخشی عمیق در گروه SK بیشتر از گروه PK بود (۰۹/۰=P). میانگین شدت درد در گروه SK بهطور معنیداری پایینتر از گروه PK بود (۰۲/۰=P)
نتیجهگیری: یافتههای این مطالعه گویای انست که استفاده از کتامین همراه با پروپوفول یا سوفنتانیل در پروسیجرهای دردناک فراهمکننده آرامبخشی و بیدردی است در مقایسه دو ترکیب موردمطالعه سوفنتانیل-کتامین با توجه به کیفیت بهتر آرامبخشی و بیدردی و پایداری پارامترهای همودینامیک، نسبت به ترکیب پروپوفول-کتامین در کودکان مبتلا به لوسمی لنفوبلاستیک حاد ارجح است.
یسری عزیزپور، منیره عزیزی، خیراله اسدالهی، ناصر عباسی، علی ایدی، الهه کریمی،
دوره ۲۴، شماره ۶ - ( ۱۱-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: پوکی استخوان از رایجترین بیماریهای استخوانی است که به دلیل عدم تعادل فعالیت سلولهای استئوبلاست و استئوکلاست ایجاد میگردد. استئو پروتگرین (OPG) با اتصال به گیرنده فعال فاکتور هستهای کاپا بتا لیگاند (RANKL) سبب مهار سلولهای استئو کلاست میگردد. تعادل در نسبت OPG/RANKL نقش مهمی در بازسازی استخوان دارد. در مطالعه حاضر، تأثیر مومیایی بر میزان تکثیر سلولی، بیان OPG و RANKL در سلولهای شبه استئوبلاست MG۶۳ در مقایسه با داروهای شیمیایی مورد بررسی قرار گرفت.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی، تأثیر غلظتهای ۱۰۰،۲۰۰ و ۳۰۰ μg/ml عصاره مومیایی بر تکثیر سلولی، بیان OPG و RANKL در سلولهای MG۶۳ در گروههای آزمایش، کنترل مثبت و منفی بررسی گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده روش آماری ANOVA انجام شد.روش بررسی: در این مطالعه تجربی، تأثیر غلظتهای ۱۰۰،۲۰۰ و ۳۰۰ μg/ml عصاره مومیایی بر تکثیر سلولی، بیان OPG و RANKL در سلولهای MG۶۳ در گروههای آزمایش، کنترل مثبت و منفی بررسی گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده روش آماری ANOVA انجام شد.
یافتهها: افزایش معنیداری در تکثیر سلولها بعد از مواجهه با دوزهای ۱۰۰ و ۲۰۰ μg/ml مومیایی مشاهده شد. دوز ۲۰۰ μg/ml سبب کاهش معنیدار بیان RANKL و افزایش معنیدار بیان OPG و نسبت OPG/RANKL در مقایسه با گروه کنترل منفی گردید. دوز ۱۰۰ μg/ml مومیایی اگر چه همانند دوز ۲۰۰ μg/ml عمل نمود؛ اما میزان تأثیر بر هیچکدام از متغیرها معنیدار نبود. دوز ۳۰۰ μg/ml نیز تأثیر معکوس غیر معنیداری را نشان داد.
نتیجهگیری: غلظت ۲۰۰ μg/ml مومیایی تأثیر قابلتوجهی بر بیان دو عامل مهم بازسازی استخوان دارد، لذا به نظر میرسد افرادی که در معرض پوکی استخوان قرار دارند میتوانند از این ماده بهعنوان جایگزین داروهای شیمیایی استفاده نمایند.
دکتر رحمن پناهی، آقای علی محمد شریفی، دکتر محی الدین امجدیان،
دوره ۲۷، شماره ۵ - ( ۹-۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به تاثیر بالقوه سواد سلامت در تقویت الگوی اعتقاد بهداشتی و همچنین نقش سواد سلامت در اتخاذ رفتارهای پیشگیرانه و نظر به نقش رابطین بهداشتی در انتقال پیامهای بهداشتی به جامعه، این مطالعه با هدف تعیین عوامل پیشگوییکننده اتخاذ رفتارهای تغذیهای پیشگیرانه از پوکی استخوان با استفاده از الگوی اعتقاد بهداشتی تلفیقی با سواد سلامت در بین رابطین بهداشتی اجرا شد.
مواد و روشها: در یک پژوهش مقطعی از نوع تحلیلی، ۲۹۰ نفر از رابطین بهداشتی فعال مراجعهکننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر قزوین در سال ۱۳۹۹ از طریق نمونه گیری چندمرحله ای تصادفی برای شرکت در پژوهش انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه استاندارد موجود براساس الگوی اعتقاد بهداشتی، ابزار سنجش سواد سلامت بزرگسالان ایرانی و پرسشنامه سنجش اتخاذ رفتارهای تغذیه ای پیشگیرانه از پوکی استخوان بود. دادههای به دست آمده با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه ۲۳ و با به کارگیری آمارهای توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون و آزمون رگرسیون چندگانه، تحلیل شدند.
یافته ها: میانگین و انحراف معیار نمره سواد سلامت و اتخاذ رفتارهای تغذیهای پیشگیرانه به ترتیب ۱۲/۵۴±۶۵/۴۷ و ۱/۴۱۷±۶/۱۰۴ بود. آزمون رگرسیون چندگانه نشان داد سازه های موانع درک شده (۰/۰۲۶=P ،۱۵۵/-۰=β)، خودکارآمدی (۰/۰۰۹=P ،۰/۳۱۷=β) و سواد سلامت (۰/۰۱۶= P،۰/۲۵۹=β)، پیشگویی کننده اتخاذ رفتارهای تغذیه ای پیشگیرانه از پوکی استخوان بودند. این متغیرها در مجموع، قادر به پیش بینی ۳۷/۸ درصد تغییرات رفتار بودند.
نتیجه گیری: الگوی اعتقاد بهداشتی تلفیقی با سواد سلامت میتواند به عنوان چارچوبی مناسب جهت طراحی مداخلات آموزشی به منظور ترغیب رابطین بهداشتی برای اتخاذ رفتارهای تغذیه ای پیشگیرانه از پوکی استخوان به کار برده شود.
بهار موسس غفاری، سیامک درخشان، برهان مراد ویسی، فریما ذکریایی، محمد عزیز رسولی،
دوره ۲۹، شماره ۳ - ( ۵-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماران مبتلا به تالاسمی نیاز به تزریق مکرر خون دارند و اختلالات استخوانی در این بیماران شایع هستند. هدف این پژوهش بررسی میزان تراکم استخوان در این بیماران بود.
روش بررسی: در این مطالعه مقطعی هفتادونه بیمار مبتلا به تالاسمی اینترمدیت یا ماژور که در سال ۱۴۰۰ برای سنجش تراکم استخوان به بیمارستان کوثر سنندج ارجاع داده شده بودند مورد بررسی قرار گرفتند. بیماران به دو گروه تقسیم شدند: گروه الف شامل ۲۰ بیمار (۹ مذکر و ۱۱ مونث) که کمتر از ۲۰ سال سن داشتند و گروه ب شامل ۵۹ بیمار (۳۲ مذکر و ۲۷ مونث) که سن آنها مساوی یا بیش از ۲۰ سال بود. در هر دو گروه اندازهگیری تراکم استخوان بروش اندازهگیری جذب اشعه ایکس با انرژی دوتایی انجام شد. در گروه الف تراکم استخوانهای کل بدن بدون سر و ناحیه مهرههای کمری و در گروه ب تراکم استخوانهای هیپ، گردن فمور و مهرههای کمری اندازهگیری شدند.
نتایج: در ۷/۵۵% از بیماران، Z-score کمتر از میزان مورد انتظار برای سن بیمار بود. شیوع Z-score غیر طبیعی در دو گروه الف و ب تفاوت آماری معنی داری نداشت (۰/۹۴۲P=). ارتباط معنیداری بین جنسیت و نیز سابقه شکستگی با Z-score غیر طبیعی مشاهده نشد (P value به ترتیب ۰/۰۶۹ و ۰/۰۶۶). متوسط Z-score مهرههای کمری در گروه الف (۱/۵ ± ۱/۷-) پایینتر از گروه ب (۱/۲ ± ۱/۶-) بود؛ ولی این تفاوت معنادار نبود(۰/۶۳۹(P=. در گروه الف متوسط Z-score مهرههای کمری از متوسط Z-score کل استخوانهای بدن بدون سر (۷/۱ ± ۷/۰) کمتر بود. به همین ترتیب، در گروه ب متوسط Z-score مهرههای کمری کمتر از متوسط Z-score هیپ (۰/۱ ± ۰/۹-) و گردن فمور (۰/۱ ± ۰/۵-) بود.
نتیجهگیری: کاهش تراکم استخوان در بیماران تالاسمی شایع بود. اندازهگیری تراکم استخوان در مهرههای کمری احتمالاً دقت بیشتری نسبت به تراکم استخوانهای کل بدن بدون سر، تراکم استخوان هیپ و گردن فمور در بررسی توده استخوانی در بیماران مبتلا به تالاسمی داشت.
دکتر مطهره کبودساز یزدی، دکتر محمد ساجد حسنی فرد، دکتر سید حسین رضوی، دکتر آرزو انصاری لاری،
دوره ۳۰، شماره ۳ - ( ۵-۱۴۰۴ )
چکیده
زمینه و هدف: بازسازی ساختارهای دهان به دلیل عملکرد زیبایی و سلامتی در جامعهی جهانی به یک نگرانی بزرگ تبدیل شدهاست. این مطالعه با هدف ارزیابی کمیت و کیفیت استخوان موجود در ناحیه راموس فک پایین با استفاده از CBCT جهت پیوند استخوان اتوژن انجام شد.
مواد و روشها: این مطالعه توصیفی-مقطعی، بر روی ۶۰ تصویر CBCT متعلق به بیماران مراجعهکننده به بخش رادیولوژی دهان، فک و صورت دانشکده دندانپزشکی یزد طی سالهای ۱۴۰۱-۱۴۰۲ انجام شد. راموس فک پایین با اندازهگیری پارامترهای مختلف از جمله حجم، دانسیته و ضخامت استخوان کورتیکال و اسفنجی ارزیابی شد. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS۲۲ و آزمون آماری t-test تجزیه و تحلیل شدند و P-value کمتر از ۰۵/۰ معنیدار در نظر گرفته شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که در ناحیه اپیکال، میانگین ضخامت استخوان کورتیکال و اسفنجی به ترتیب ۶۷/۰±۲۸/۲ و ۵۶/۰±۱۱/۱ میلیمتر بود. همچنین در ناحیه میانی ضخامت این استخوانها ۷۴/۰±۱۶/۲ و ۴۰/۰±۰۶/۱ میلیمتر بود. میانگین دانسیته و حجم استخوان راموس نیز ۷۲/۳۱۳±۷۰/۱۰۶۳ هانسفیلد و ۴۱/۲۳۹±۲۵/۷۷ میلیمتر مکعب بدست آمد.
نتیجهگیری: همبستگی مستقیم و معنیدار بین نسبت ضخامت استخوان کورتیکال به اسفنجی در ناحیهی اپیکال در رابطه با سن وجود دارد که نشان دهندهی کاهش کیفیت استخوان با افزایش سن است. احتمال میرود که این این روند کاهشی کیفیت استخوان، در مردان و زنان یکسان باشد.